روز زن یا روز مرد?


مامان ها، خانوم ها، روزتون مبارک  

بفرمایید دهنتونو شیرین کنید با کیک سوری پز فرد اعلی.تا بریم به ماجرای روز زن بپردازیم  

.  

دیشب خیلی شیک و مجلسی و رمانتیک در حالی که دستامون تو دست هم بود و پروانه ها  و  گل و بلبل هم در حال چرخیدن دور سر ما دو گل نوشکفته بودن، به پیشنهاد پوری جان رفتیم بیرون قدم بزنیم.عاقا منم دچار توهم شدم و تو تموم مدت داشتم فکر میکردم یعنی پوری چی میخواد بخره برام?  

رفتیمو رفتیمو رفتیم تا رسیدیم به لوازم ورزشی فروشی که پوری گفت یادته تصمیم داشتی برای روز مرد برام لنسر بخری?دوست داری الان بخری برام?راضی به زحمتت نیستم.خب حالا که اصرار میکنی باشه قبول میکنم که بخری.بریم بخریم.  

من: 

پوری: 

روز مرد: 

روز زن:       

 و اینچنین شد که در روز زن ، برای پوری به مناسبت روز مرد  لنسر خریدیم.شما فهمیدین جی شد?به منم بگید تورو خدا. 

البته از انصاف نباید گذشت.امروز پوری جان زحمت کشید و به سلیقه خودم برام انگشتر خرید.پوری جون مچکریم.



امضا

همین که همه جای دنیا برای امضا اسم و فامیلشونو مینویسن و ما ایرانیا هنوز دایره، بادکنک، مثلث، مربع، رشته کوه میکشیم، گواه خیلی چیزاس...!!!  

دیشب اینو برای پوری خوندم و در حالی که داشتیم میخندیدیم، پوری گفت خدارو شکر امضای من اسم خودمه.منم با افتخار گفتم امضای منم بادکنکه.تااازه...هر دفعه هم یه مدله.واقعا من برا خودم اصلا امضا ندارم.همه جا بادکنک میکشم.فکر کنین سر عقدمون، تو اون دفتر بزرگه که هی باید امضا بزنی، من هی داشتم بادکنک در سایزهای مختلف و مدل های مختلف میکشیدم.یادمه اون موقع پوری گفت ببینم امضات چه شکلیه?و زمانی که پوری داشت بادکنک هارو برانداز میکرد من این شکلی بودمدیشب که اینو به پوری گفتم کلی خندیدیم و نصف شبی داشتیم دنبال یه امضا مناسب برای من میگشتیم آخرشم به نتیجه نرسیدیم. یعنی تو این مدت عمر با عزتی که از خدا گرفتم هنوز یه امضای خوب کشف نکردم.خدایا، یه راهی پیش روم بذار.



اقدس خانوم، ببخشید


برا عید دو تا ماهی خریده بودیم.براشون اسم انتخاب کرده بودم.اقدس و طلعت.وقتی میخواستیم بریم ولایت، سپردیمشون به خانوم الف.وقتی برگشتیم،طلعت خانوم مرده بود.حالا ما موندیمو اقدس خانوم.ازون وقت تا حالا، اقدس خانوم افسردگی گرفته.باور کنین راست میگم.اصلا تکون نمیخوره.سالم سالمه.ولی فقط یه جا ثابته.ولی وقتی براش غذا میریزم، سریع میاد غذاهارو میخوره و میره.این ازون افسردگی های اشتها آور گرفته، خیلی ناراحتم.کاش اصلا ماهی نمیگرفتیم،خب این چه کاریه?واقعا خودخواهی محضه.گناه دارن آخه.اینا که جاشون اینجا نیست.یه جایی نزدیک سرزمین عجایب، یه سدی هست که توش پر از ماهیه.قراره فردا اقدس خانوم رو ببریمش اونجا رهاش کنیم تا بلکه روحیشو بدست بیاره.اقدس خانوم ببخشید که افسردگی گرفتی.سال دیگه به هیچ وجه ماهی نمیخرم.البته ماهی خیلی دوست دارم ولی نه اینجوری بدون امکانات نگهداری که بنده خدا افسردگی بگیره. بلکه یه آکواریوم پر از ماهی های خوشگل.به پوری گفتم اگه یه روزی ، یه زمانی، یه وقتی،میخواستی سورپرایزم کنی برام آکواریوم بزرگ پر از ماهی بگیر.

و چقدر زود دیر میشود


آخه آدم چه جوری میتونه دل بکنه از خونه مامان باباش? 

آخه آدم چه جوری میتونه دل بکنه از طبیعت سر سبز اینجا? 

چه جوری میشه دل کند از مهمونی ها و دور هم جمع شدن ها?  

خب دوست داشتم یکم بیشتر تر میموندم ساری.دوست داشتم یکم بیشتر با پوری میرفتیم تو دل طبیعت اونجا.   دوست داشتم بیشتر میموندیم کلا.البته فکر نمیکنم 10 روز کم باشه ولی خب برا من کم بود.....  

پنج روز اول فروردین، البته بجز لحظه تحویل سال، هر روزشو مهمون داشتم و بعدش با پوری رفتیم مشهد و بعد هم ساری، در جوار خانواده.

 دیروز صبح حرکت کردیم و دیشب رسیدیم به سرزمین عجایب.تو راه یکم دلم گرفته بود ازینکه اینقدر زود تموم شد،ولی وقتی رسیدیم خونه خودمون، احساس کردم چقدر دلم برا خونم تنگ شده بود،امروز صبح پوری رفت تو آشپزخونه یه دوری زد منم تو حالت خواب و بیدار بودم که دیدم پوری میگه واقعا اینجا خونه خودمونه???هیچ جا خونه خود آدم نمیشه.  راست میگه.هیچ جا خونه خود آدم نمیشه ولی کاش میشد همه رو با هم داشت.   

روز آخر که میخواستیم برگردیم، هی میرفتم بغل مامانم و بوسش میکردم و میگفتم دلم براش تنگ میشه،اصلا دلم نمیومد جدا شم ازشون. لوسم نه???  

راستی، تنبل هم شدم،از اول فروردین تا حالا اصلا دست به سیاه و سفید نزدم و حالا اصلا حس غذا درست کردن و کار کردن ندارم.ناهار امروز هم با پوری بود.الان ساعت 3 و ما هنوز ناهار نخوردیم.هی میاد پیش من و هی میره تو آشپزخونه و میگه، به به عجب چیزی درست کردم.....ولی من فقط بوی سوختنی احساس میکنم. 


نوروز خجسته


سلام   

خیلی شیک و مجلسی و مختصر و مفید،   

نوروز خجسته........    

ادامه مطلب عکس هفت سین امسالمون  ادامه مطلب ...